هاناهانا، تا این لحظه: 10 سال و 11 روز سن داره

هانا نفس مامان زری و بابا امیر

بدون عنوان

1394/1/25 15:32
نویسنده : زری عباسی
2,069 بازدید
اشتراک گذاری

هانای نازنینم،عزیز دلم منو ببخش که چند وقتیه فرصت نکردم یا شایدم تنبلی کردم و وبلاگت رو به روز نکردم.این چند وقت خیلی درگیر بودم .درگیر جشن دندونی دخملم،درگیر  تزیین 200 تا تخم مرغ برای فروش در شب عید!!!!،درگیر فروش خونه ،درگیر خونه تکونی عید ،درگیر آماده کردن سفره هفت سین،درگیر خریدهای شب عید و......ولی میدونم که هیچ کدوم نباید باعث میشد که من خاطرات دخمل نازم رو ننویسم....منو ببخش دخترکمغمگین

و اما تا اینجا رو که اولین دندونت رخ نمایی کرد رو داشتیم و اما ادامه داستان هانا جونم:

بله عزیزم اولین دندون شما در سن نه ماه و هشت روزگی نمایان شو و حدود ده روز بعدش هم دومین دندون شما در همسایگی دندون اولت جوونه زدجشن

و اما من و بابایی که از مدت ها قبل تو این فکر بودیم که واسه شما جشن دندونی بگیریم دست و آستین و بالا زدیم برای تدارک یک جشن دندونی که اولین بار در تاریخ خانواده ی مامی و بابایی بود که چنین جشنی برگزار میشد....

و اما اولش من تصمیم داشتم که کل فامیل  رو دعوت بگیریم ولی به پیشنهاد خاله افروز تصمیم گرفتیم که یه جشن خصوصی تر بگیریم و ایشاله برا تولدت یه جشن بزرگتر بگیریم.

مامی مشغول تدارک جشن شد و بابایی هم غروب که از سر کار میومد به مامی کمک میکرد....خرید کاغذ رنگی،بادکنک،فشفشه ،وسایل پذیرایی،سفارش کیک وغیره و غیره و غیره

مامی و بابایی خیلی خسته شدن ولی فدای یک تار موی دخمرم

بلاخره روز  پنج شنبه سی ام بهمن ماه یعنی روزی که شما ده ماهتون تمام میشد و وارد یازده ماهگی میشدی

 مامی و بابایی موفق شدن برای شما یه جشن دندونی کوچولو بگیرن...

مهمونامون هم به ترتیب حضور در جشن :مامان پری و آقا جون،خانم موسوی صاحب خونمون،خاله افروز و عمو کمال و امیر ارسلان و امیر افشار،مامان مریم و عمه نسرین و عمو بهمن،عمه نگین و ارشیا و آرمان و عمو علی ،خاله مهری و نیلوفر و دایی ایمان و دایی احسان و زن دایی معصومه و نهال بودند....

خلاصه که جشن  خوبی بود خدا را شکر و به همه خوش گذشت و با چایی و میوه و شیرینی و آش رشته و فلافل و کیک دندونی از مهمونامون پذیرایی شد.خوشمزه

شما هم اصلا اصلا نخوابیدی و کلی خسته شدی اون روز...عزیز مامی شما یه عادتی داری که وقتی خونمون شلوغه اصلا نمی خوابی و این باعث میشه که خست هو بی قرار بشیغمگیندلخور

در ادامه مطلب چند تا عکس از جشن دندونی شما دختر نازم میذارم

هانا جونم ،شما در تمام مراحل آماده شدن برای جشن کمک مامی بودی و به همه ی کارای مامی توجه نشون میدادی و ذوق میکردی مخصوصا ذوق چشمای متحرکی که مامی برا دندونا استفاده می کرد

 

 

تزیینات مختصر جشن دندونی هانایی(هانای جونم ،من و بابایی سعی کردیم خودمون تزیینات جشن رو آماده کنیم !! شب جشنت تا نیمه شب من کاغذ رنگی می بریدم و بابایی منگنه میزد و بابایی از خاطرات بچگیش تعریف میکردخجالت

میز پذیراییخوشمزهزبان

 

متاسفانه مامی نتونست یه عکس درست و حسابی از سفره   و مخلفاتش بگیره آخه شکم واجب تره !!! ههههههه

هانایی و بابایی و کیک دندونی

هانایی و مامی

هانایی و امیر ارسلان

و این هم هدیه هایی که مهمونای عزیز زحمت کشیده بودن

از همه ممنونیییییییییییییییم که به جشن دندونی هانا جونم اومدن

پسندها (1)

نظرات (0)