اولین نوروز زندگی هانا
هانای عزیزم امروز وقت کردم از نوروز برات بنویسم
اولین نوروز زندگی هانا
عزیزم امسال لحظه ی تحویل سال خواب بودیم
من و بابایی خیلی خسته شده بودیم....حیف شد ....تحویل سال ساعت 2 شب بود و ما تا 12 شب دووم نیاوردیم و خوابمون برد متاسفانه
ولی عوضش صبح زود بیدار شدیم .یعنی اولین روز سال جدید بابایی بیدار شد و صبحونه آماده کرد و بعدشم آماده شدیم که بریم باغبادران خونه ی مامان پری و آقاجون...مامان مریم و عمو بهمن و عمه نسرین صبح زود رفته بودن شیراز مسافرت ،برا همین ما اول صبح رفتیم باغبادران
دخملم لباسای عیدتو پوشیدی و با بابایی و مامی رفتیم به سمت خونه مامان پری.
عزیزم اولین روز سال جدید همه میرن خونه ی بزرگترا و عید رو بهشون تبریک میگن و عیدی میگیرن
شما هم اولین عیدی زندگیت رو از دست آقاجون گرفتی عزیزم.ایشاله سال های سال سایه ی آقاجون رو سرمون باشه و هی عیدی های تپل بگیریممممم
این هم عکس ما و آقاجون و عیدی هانا که خیلی هم برات جالب بود و اصلا ولش نمی کردی!!!
و این هم چند تا عکس از هانا جونم و سفره هفت سین سال 1394